*به دلیل عدم توافق جنتی با عزرائیل پایان دنیا به 3012 تغییر یافت پس نگران هیچی نباشید.
*کم مونده نوستر آداموس از قبر سرشو بیاره بیرون خطاب به مردم شریف ایران بگه : بلانسبت من یه گوهی خوردم.....شما بیخیال!!!
کد آهنگ پیشواز ایرانسل سیروان خسروی آلبوم جاده رویاها
آهنـــگ ها : اگه تو مال من نیستی ، آخرین روز ، اینم میگذره ، بارون پاییزی
بیقرار ، جاده ، خداحافظی ، دوست دارم ، روزای رویایی ، نه نرو ، من عاشقت شدم
کد را به ۷۵۷۵ ارسال کنید
آقا تا دیروز فک میکردم فقط منم که میرم توالت 30 نفر به گوشیم زنگ میزنن:))
دیروز رفتم یه توالت عمومی یه لحظه فکر کردم اومدم مخابرات:))
یکیشون که فکر کنم تو توالت چند تا معامله با گوشی انجام داد:lll
اقا رفتم خونه خالم دیدم هیچ کس خونه نیس بجز پسر خالم که داره توپ بازی میکنه ، بهم گفت امیرحسین بیا ببینم چند تا رو پای میری !
منم جوگیر شدم گفتم توپو بده گفت من تا تو اتاقم میرم . . .
شروع کردم روپای تا اون بیاد یهو خالم اومد پسرخالمم اومد پایین گفت حامد صدای شکستنی اومد چی شکستی ، منم حول شدم گفتم هیچی خالم چپ نگام کرد ، گفتم : بجون خاله کاری نکردم !
پسر خاله کثافط من رفت پشت مبل یه مجسمه شکسته اورد ، دیگه هیچی خودمم باورم شد که شکستمش بعد فهمیدم خودش شکستش !
فک و فامیله داریم ؟
آدمها برای هم سنگ تمام می گذارند اما نه وقتی در میانشان هستی...،نه! آنجا که در میان خاک خوابیدی سنگ تمام را میگذارند و میروند ...!
اومدم خودکشی کنم همینجوری رفتم وسط اتوبان
آقا ماشینا منو دریبل میزدن و رد میشدن
یکیشون برگشت گفت مرتیکه مگه قیمت دلار دستت نیست
لوازم یدکی گرون شده ؟
هیچی دیگه ، دپرس شدم برگشتم=)))
آخه این چه وضعیه؟
پیراهن پاره مد شده ،
شلوار پاره مد شده،
کلاه سوراخ مد شد،
شال پاره هم مد شد؛
پس چرا این جوراب پاره مد نمیشه !
پس تا کی منتظر بمونم؟
دوست داشتن تصاحب نيست توافقه!!؛ هنر اينه كه پرندت جلدت بشه نه اينكه پرهاشو قيچي كني.....
مگس نشسته رو برنج،به خواهرم میگم:ای وای مگس......میگه:بکشمش؟؟؟!!!!میگم پ ن پ...زشته برنج خالی بخوره یکم براش خورشت بیار.
نشسته بودیم سرکلاس عربی؛دبیرمونم داش جزوه میگف.حین درسش نکته هایی که مربوط به درسای قبل بودو میپرسید تا خیرسرمون واسمون یاداوری شه!
معلم:بچه ها...صفت در4مورد با موصوف خود مطابقت دارد،1.عدد...
خوب " عدد"یعنی چی...؟:-)
یکی از خر خونای کلاس که تمام مدت بدجوری تو درس غرق شده بود،با اعتماد به نفس کامل زل زد تو چشای معلم و گف:خو....عدد ینی"یک....دو.....سه...چار...."
ینی اون لحظه معلمه ا چشاش معلوم بود میخواد سیستمو(در اینجا فهمیدید که دبیرستان ما هوشمنده!...تازه غیر انتفاعی هم هس....اونم وابسته به دانشگاه...اونم علوم پزشکی....اینارو نگفتم که کلاس بذارمااااا....اصلا....!!!من احل کلاس گذاشتن نیستم...نه؟!...)گاز بزنه مزه شو به مام بگه!!!
ینی اینا خرخونای کلاسن ببین وضع بقیه چیه....!!!!!!!:-o
اگه گفتی من الان با تو چیکار دارم؟
هیچ کاری ندارم یعنی میخواستم بگم با تو کاری ندارم چون اگه کاری داشتم بهت میگفتم شاید هم بهت نمیگفتم چون اگه میگفتم شاید انجام نمیدادی البته شاید هم انجام میدادی. البته بستگی داشت اون چه کاری بود
راستی چکار میتونی برام انجام بدی؟؟؟
شب – خوابگاه پسران
(در اتاقی دو پسر به نام های «مهدی» و «آرمان» دراز کشیده اند. مهدی در حال نصب برنامه روی لپ تاپ و آرمان مشغول نوشتن مطالبی روی چند برگه است. در همین حال، واحدی شان، «میثاق» در حالی که به موبایلش ور می رود وارد اتاق می شود)
میثاق: مهدی... شایعه شده فردا صبح امتحان داریم.
مهدی: نه! راسته. امتحان پایان ترمه.
میثاق: اوخ اوخ! من اصلاً خبر نداشتم. چقدر زود امتحانا شروع شد.
مهدی: آره... منم یه چند دقیقه پیش فهمیدم. حالا چیه مگه؟! نگرانی؟ مگه تو کلاستون دختر ندارید؟!
میثاق: من و نگرانی؟ عمراً!! (به آرمان اشاره می کند) وای وای نیگاش کن! چه خرخونیه این آقا آرمان! ببین از روی جزوه های زیر قابلمه چه نُتی بر می داره!!
آرمان: تو هم یه چیزی میگیا! این برگه های تقلبه که 10 دقیقه ی پیش شروع به نوشتنش کردم. دخترای کلاس ما که مثل دخترای شما پایه نیستن. اگه کسی بهت نرسوند، باید یه قوت قلب داشته باشی یا نه؟ کار از محکم کاری...
مهدی: (همچنان که در لپ تاپش سیر می کند) آرمان جون... اگه واست زحمتی نیست چند تا برگه واسه منم بنویس. دستت درست!
(در همین حال، صدای فریاد و هیاهویی از واحد مجاور بلند می شود. پسری به نام «رضا» با خوشحالی وسط اتاق می پرد)
میثاق: چت شده؟ رو زمین بند نیستی!
رضا: استقلال همین الان دومیشم خورد!!!
مهدی: اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه استقلالی ابکشه!!!
و تمام ساکنین آن واحد، برای دیدن ادامه ی مسابقه به اتاق مجاور می شتابند. چراغ ها روشن می مانند.
شب – خوابگاه دختران
(دختر «شبنم» نامی با چند کتاب در دستش وارد واحد دوستش «لاله» می شود و او را در حال گریه می بیند.)
شبنم: ِ وا!... خاک برسرم! چرا داری مثل ابر بهار گریه می کنی؟!
لاله: خدا منو می کشت این روزو نمی دیدم. (همچنان به گریه ی خود ادامه می دهد.)
شبنم: بگو ببینم چی شده؟
لاله: چی می خواستی بشه؟ امروز نتیجه ی امتحان <آناتومی!!!> رو زدن تو بُرد. منی که از 6 ماه قبلش کتابامو خورده بودم، منی که به امید 20 سر جلسه ی امتحان نشسته بودم، دیدم نمره ام شده 19!!!!!! ( بر شدت گریه افزوده می شود)
شبنم: (او را در آغوش می کشد) عزیزم... گریه نکن. می فهممت. درد بزرگیه! (بغض شبنم نیز می ترکد) بهتره دیگه غصه نخوری و خودتو برای امتحان فردا آماده کنی. درس سخت و حجیمیه. می دونی که؟
لاله: (اشک هایش را آرام آرام پاک می کند) آره. می دونم! اما من اونقدر سر ماجرای امروز دلم خون بود و فقط تونستم 8 دور بخونم! می فهمی شبنم؟ فقط 8 دور... (دوباره صدای گریه اش بلند می شود) حالا چه جوری سرمو جلوی نازی و دوستاش بلند کنم؟!!
شبنم: عزیزم... دیگه گریه نکن. من و شهره هم فقط 7 - 8 دور تونستیم بخونیم! ببین! از بس گریه کردی ریمل چشمای قشنگ پاک شد! گریه نکن دیگه. فکر کردن به این مسائل که می دونم سخته، فایده ای نداره و مشکلی رو حل نمی کنه.
لاله: نمی دونم. چرا چند روزیه که مثل قدیم دلم به درس نمیره. مثلاً امروز صبح، ساعت 5/7 بیدار شدم. باورت میشه؟!(در همین حال، صدای جیغ و شیون از واحد مجاور به گوش می رسد. استرس عظیمی وجودِ شبنم و لاله را در بر می گیرد!دختری به نام «فرشته» با اضطراب وارد اتاق می شود.)
شبنم: چی شده فرشته؟!
فرشته: (با دلهره) کمک کنید... نازی داشت واسه بیستمین بار کتابشو می خوند که یه دفعه از حال رفت!
شبنم: لابد به خودش خیلی سخت گرفته.
فرشته: خب، منم 19 بار خوندم. این طوری نشدم! زود باشید، ببریمش دکتر.
(و تمام ساکنین آن واحد، سراسیمه برای یاری «نازی» از اتاق خارج می شوند. چراغ ها خاموش می شود.)
یه اس فرستادم واسه داییم بعد دو ثانیه همون اس رو مامانم و خالم و پسر خالم برام فرستادن .!
خب چه کاریه آخه دایی جان ؟
همه اس هاتو سند تو عال نکن دیگه...
یارو توی خیابون زل زده بوده به یه دختره، یه پیرمردی بهش میگه: مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟ طرف میگه: چرا، ولی به این خوشگلی نیستند.
++++++++++++++آنتی فیسبـــــــــوک++++++++++++
بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد… همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد… زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه… همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود… تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین!… بعد از چند لحظه تفکر ، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پیتر میده و میره… زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و به حمام برگشت… پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود… پیتر گفت: خوبه… چیزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود گفت؟!
++++++++++++++آنتی فیسبـــــــــوک++++++++++++
توصیه دخترانه : اگه یه موقع مورد حمله یک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پایین دامن خودتو بده بالا ! فکر بد نکن! آخه اینجوری تو میتونی بدوی ولی اون نمیتونه
++++++++++++++آنتی فیسبـــــــــوک++++++++++++
پنج نوع کردن داریم : 1 فکر بد کردن 2 . بازی کردن 3. پرتاب کردن 4. شوخی کردن 5 . بسوزه دماغ اونایی که فکر بد کردن .
تبلیغ جدید زمزم:عبود کنار شط نشسته که جاسم از راه میرسد.جاسم : ها عبود پپسی میخوری؟عبود : ها جاسم.جاسم: گه میخوری.....بیا زمزم بخور
ﺧﺪﺍﯾﺎ ....
ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...
ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ " !...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ....
ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ... !!
دیروز رفتم فیس بوک پسر عمه ام عکسه پدرشو گذاشته بعد نوشته : " مامی و ددی تصادف کردن لطفا برای سلامتی شون لایک کنید "
فک میکنم راه دیگه ای برای اینکه کسی بهش لایک بزنه پیدا نکرده پدر و مادرشو واسط قرار داده
عجب روزگاری شده!!!
من برای رسیدن به قلب عشق و روشنای بهار راه را به رود پیوند خواهم زد تا روح تیر و سیبهای رسیده احساس همگی سهم تو باشند ...فقط مراقب قلبم باش او هنوز کودکی نو پا است.....
میدونید googleیعنی چی؟
این کلمه از دو واژه یgo ogleتشکیل شده که اگه تو دیکشنری نگاه کنید goمیشه بروogleمیشه چشم چرونی
این یعنی بزرگترین موتور جوستجو داره شمارو به چشم چرونی دعوت میکنه
به سلامتی اونایی که از هر انگشتشون یه هـــنر میریزه...
میرنجونن...
میشکونن...
میسوزونن...
لــه(لح) میکنن...
نابود میکنن...
وبیشتر به سلامتی"اونـــایی که جز دوست داشتن" این موجودات هنــــرمند با تمام وجودشون "هیچ هنر" دیگه ای ندارن...!
به سایت آنتی فیسبوک بزرگترین سایت تفریحی خوش آمدید !